معنی امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن, معنی امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن, معنی اkclcbj، tckاj tckاda، sclcb;d، tckاjbid، tckاj bاbj، plk lcbj, معنی اصطلاح امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن, معادل امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن, امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن چی میشه؟, امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن یعنی چی؟, امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن synonym, امرکردن، فرمان فرمایش، سرکردگی، فرماندهی، فرمان دادن، حکم کردن definition,